جدول جو
جدول جو

معنی همه چان - جستجوی لغت در جدول جو

همه چان
(هََ مَ)
دهی است از بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. دارای 105 تن سکنه، آب آن از چشمه و رود خانه نکا، محصول عمده اش غله، برنج، لبنیات، عسل و ارزن و کار دستی زنان بافتن شال و کرباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
همه چان
از توابع چهاردانگه ی شهریاری هزارجریب ساری و بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رمه بان
تصویر رمه بان
چوپان، برای مثال گرگ گیاخوار و گوسفند دریده / در رمۀ من بوند و من رمه بانم (سوزنی - ۴۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همه دان
تصویر همه دان
دانندۀ همه چیز، بسیار آگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم شان
تصویر هم شان
هم رتبه، هم طراز، هم درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیمه دان
تصویر هیمه دان
هیزم دان، جای ریختن هیمه، انبار هیزم
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ مِ)
دهی است از توابع شهرستان کرج. دارای 293 تن سکنه، آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، لبنیات و عسل است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ مِ)
یا ترکمانده. دهی است از توابع شهرستان شمیرانات. در شش هزارگزی جنوب راه دماوند واقع، دارای 191 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله و صیفی است. ساکنان ترکمن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ مْ نَ)
دهی است از بخش بافق شهرستان یزد. دارای 362 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، گردو، بادام و زردآلو، و کار دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ / نِ)
دو کس که با یکدیگر سخن گویند: پرگو همیشه پی هم چانه میگردد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ / مِ)
چوبان. شبان. رمه یار. رمیار. رمه بان. گله بان. گله دار:
گرگ گیاخوار و گوسفند درنده
در رمۀ من بوند و من رمه بانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 15هزارگزی باختر قشم و پنج هزارگزی شمال راه مالرو قشم و صلخ. جلگه و گرمسیر است. دارای 850 تن سکنۀ شیعه و سنی است. زبانشان فارسی و عربی است. آب آن از چاه و باران تأمین می شود و شغل مردم صید ماهی و زراعت و راه آن مالرو و محصولات آن غلات و خرما است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
ترکی شدۀ جامه دان. همان ’جامه دان’ است که در لهجۀ ترکی بدین صورت تلفظ شود. جای نهادن جامه ها، بخصوص درسفر. صندوق لباس. و رجوع به جامه دان و چمدان شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ)
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که دارای 464 تن سکنه است. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ سا)
دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. دارای 200 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ مِ کَ)
دهی است از بخش گرمی شهرستان اردبیل. دارای 50 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از همه سال
تصویر همه سال
هرسال: همه سال سفر میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه کار
تصویر همه کار
هرکار: همه کار را بلد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه دان
تصویر همه دان
داننده همه چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیمه دان
تصویر هیمه دان
جایی که در آن هیمه انبار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آن سان آن گونه آن طور، مثل آن مانند آن، چنان کس (درین صورت تواند بپای وحدت و نکره ملحق گردد) : چنان چون مر ترا باید جوانی مرو را نیز باید همچنانی. (ویس و رامین)، بهمان شکل بهمان صورت: موسی - علیه السلام - لب او را (عصا را) بگرفت همچنان عصا شد که بود، یکسان بی تفاوت: دیگر روز دفن کردند و ماتم بسزا داشتند و فضل همچنان جمله لشکر و حاشیت راگفت: سوی بغداد باید رفت، مثل سابق کماکان فعالیت مردم برای چراغانی همچنان ادامه دارد، با وجود اینکه در صورتی که: گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش چون عذار محبوبان همچنان از نهیب برد عجوز شیر ناخورده طفل دایه هنوز. (گلستان) یاهم چنان (همچنان) که. همان گونه که: همچنان که او را در عالم مجازی بمرتبه سروری و فرماندهی مخصوص گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه فن
تصویر همه فن
همدان همه کاره، زرنگ گربز کسی که درفنون مختلف دست دارد
فرهنگ لغت هوشیار
دو تن که با یکدیگر شان و مقام برابر دارند، هم رتبه، هم درجه، هم مقام، هم تراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چین
تصویر هم چین
همچنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه جانب
تصویر همه جانب
همه زی همه سوی هرجانب هرطرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چنان
تصویر هم چنان
((هَ. چُ))
آن سان، آن گونه، مثل آن، مانند آن، (صفت به جای موصوف) چنان کس، به همان شکل، به همان صورت
فرهنگ فارسی معین
چوپان، راعی، رامیار، شبان، گله بان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هم درجه، هم رتبه، هم طراز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی از توابع شهرستان بندرگز
فرهنگ گویش مازندرانی
همه چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
همگی، دسته جمعی
فرهنگ گویش مازندرانی
این طور، آن چنان، چنان
فرهنگ گویش مازندرانی
بار هیزم
فرهنگ گویش مازندرانی